عشق مامان و باباش

روز اومدنت تو دله مامان

سلام عزیزم نمیدونم از کجا شروع کنم از انتظارمون برای اومدنت میگم که یه جورایی برای اومدنت همه لحظه شماری میکردن اما راستشو بخوای خودم زیاد باورم نمیشد که تو حالا حالا ها بیای تو دلم اما بلاخره این اتفاقه قشنگ رخ داد . بزار دقیق تر بهت بگم که چی شد ما ینی من و بابا وحید خونه مامان بزرگ اینا بودیم (البته هنوز نمیدونم که تو قراره مامان بزرگ اینا تو چی صدا بزنی؟) خلاصه روزایی بود که ما اونجا بودیم که من سرما خوردگیه خیلییی شدیدی گرفتم روزه جمعه ینی 6 دی ماه تو رختخواب بودم با امفولانزای شدید شبش که داشتیم میخوابیدیم  من و بابا وحید مثل همه ی شبای قشنگمون داشتیم با هم حرف میزدیم از همه چی حتی از روزی که تو بیای و اونوقت بو...
27 بهمن 1392

برای اولین بار خوابتو دیدم ...

سلام عزیزه دلم امروز 12 بهمن 92 هستش من دیشب برای اولین بار بعد از بارداریم خوابتو دیدم خواب دیدم که تو پسری و از خوشگلیه زیاااااد شبیه به دخترا شدی و فقط یه گل سر کم داشتی و موهاییییییییییییی بلند و مشکی و پر پشت فکر کنننننن نوزاده 1 روزه با همچین موهایی به این زیبایی همش دلم میخواست تو بغلم باشی تمامه نگرانیم این بود که یکی تو رو از تو بغلم بگیره وایییییییییییی که چقدرم شیطون و باهوش بودی 1 روزت بود و اما خودتو از تو بغلم پرت میکردی پایین که بری واااااای که چقدر بیدار شدم دلم برات تنگ شده بود اصلا دلم نمیخواست بیدار شم از خواب کی میای بغلم عزیزم؟؟ کی صورته ماهتو میبینم ینی؟ باور کن هنووووزم که هنوزه برام عین یه رویااا م...
12 بهمن 1392

من و تو ما شدیم

بسم الله الرحمن الرحیم سلام  این اولین پست برای این وبلاگه اینجا برای کسیه که  اومد تا   ثمره ی عشقمون شه وبه ما بگه که عشقمون اینقدر الهی بود که   خدا هدیه اسمونشو بهمون داد تا اسمونی ترش کنه.   سلام عزیزه دله مادر سلام عزیزه دله پدر   سلام میوه ی عشق شهرزاد و وحید اومدیم تا   بهت بگیم خوشششش اومدی.                            ...
11 بهمن 1392
1